آناهيتاي مامان و بابا

من حسودم

 حس برنده شدن توي مسابقاتي كه دو تايي برگزار مي كنيم علنا مشخص شده. و واي به زماني كه برنده مسابقه تو نباشي. داد و بيداد راه ميندازي و بعضي وقتا كار به گريه و زاري هم ميرسه. تازه يه روزايي كه آروم تري مي خواي قوانين بازي رو به نفع خودت تغيير بدي. خلاصه اينكه با معلم بسيار مهربونت (خانم سالاري) صحبت كردم. بله، توي مدرسه هم اينطوري هستي. مي خواي هميشه برنده باشي. البته اين خصوصيت بخاطر ماه تولدت هم هست فرورديني من. خانم سالاري داره سعي مي كنه بعد از هر مسابقه اي كه برنده شدي تو رو قانع كنه علاوه بر اينكه  قبول كني برنده نيستي به دوستت كه برنده شده هم تبريك بگي. از نظر ايشون خوشبختانه تو دختر منطقي اي هستي و اين رفتارت باعث شده...
12 آبان 1394

خرس قطبي خواب آلود من

تنها مشكلي كه اين روزها داري اينه كه بعضي روزها به زحمت از خواب بيدار ميشي. با وجود اينكه شب ها ديرتر از ساعت 9:30 ديگه نمي خوابي ولي گاهي اوقات صبح كه ميشه خاله زينب بايد كلي باهات كل كل كنه تا بيدار شي. البته بعضي وقتا كار به گريه و زاري هم ميرسه و اونوقته كه مي گي : مامان كاش كنارم بودي.  قربونت برم من. خلاصه اينكه شبي موقع خواب رو كردي به من : آناهيتا :  مامان ميشه يه جايي من و بخوابوني كه خاله زينب نتونه پيدام كنه؟ من : چرا؟ آناهيتا : آخه نتونه من و از خواب بيدار كنه. من : ...
4 آبان 1394

افتادن اولين دندان شيري تو

بعد از مدتي انتظار براي افتادن اولين دندون شيري تو كه مدتي بود لق شده بود بالاخره مامان بزرگ (مامان بابايي) با اجازه و خواست خودت اون و از جا درآورد. خدا خيرش بده چون اگه يه كم ديگه گذشته بود حتما دندون دائمت كج در ميومد. 30 ام مهر ماه روزي بود كه خونه مامان بزرگ و بابابزرگ مهموني بوديم و با كشيده شدن دندونت و جاري شدن خون توي دهنت كمي ترسيدي ولي وقتي ديدي همه با خوشحالي بهت تبريك مي گن خودت و جمع و جور كردي و با خوشحالي دندونت و ورانداز كردي. از اون روز تا الان اين دندون ريز ميزه شانس آورده گم نشده آخه اينقدر كه توي دستاي تو اين ور و اون ور ميشه. خلاصه اينكه انتظار هديه گرفتن از فرشته دندون به پايان رسيده بود و تو روز بعد همين كه چشا...
3 آبان 1394
1